حاضرم دست راستم رو بدم تا با هر دو دستم بتونم کار کنم .
موقعی که به دوراهی می رسی ، وای نسا ، برو جلو .
خیلی چیزها رو فقط با نگاه کردن می تونی یاد بگیری .
از بس اونجا شلوغه کسی سر نمی زنه .
برای اینکه حواسمو متمرکز کنم باید فکر نکنم .
آینده اونی نیست که فکرشو می کردیم .
یاد گذشته ها به خیر که بچه ها با زحمت و تقلا و کوشش درس می خواندند و آدم می شدند .
نمره ام نرسیده ، اما از دیگر مردودها بیشتر آوردم .
نصف دروغهایی که راجع به من می گن صحت نداره .
تومن دیگه به پشیزی نمی ارزه .
صحنه آشنایی است / احساس آشنایی به من دست می ده .
تا موقعی که تو بازی هستی بازی تموم نشده / تاموقعی که بازی تموم نشده تو بازی هستی .
خانم لیندسی : " چقدر باحال هستید " . (معنای دیگر که منظور خانم لیندسی نبوده : چقدر سرد و بی تفاوت هستید) . یوگی برا : " متشکرم ، اما شما هم خیلی داغ به نظر نمی آیید ."
اگه دنیا کامل بود کامل نبود .